ضیافت

سلام

ضیافت

سلام

باز باران

باز باران    با ترانه  

می خورد بر بام خانه   یادم آرد کربلا را 

دشت پر شور و نوا را 

گردش یک ظهر غمگین 

گرم و خونین 

لرزش طفلان نالان   زیر تیغ و نیزه ها را 

 

باز باران  

با صدای گریه های کودکانه  

از فراز گونه های زرد و عطشان    با گوهر های فراوان  

می چکد از چشم طفلان پریشان 

پشت نخلستان نشسته  

رود پر پیچ و خمی در حسرت لب های ساقی  

چشم در چشمان هم    آرام و سنگین 

می چکد آهسته از چشمان سقا بر لب این رود پیچان     باز باران   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد